سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه دوستی اش را نابجا به کار گیرد، خود رادر معرض جدایی قرار داده است . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :31
بازدید دیروز :16
کل بازدید :18130
تعداد کل یاداشته ها : 21
103/9/3
7:35 ص


      صدای عمر از مدینه تا فسا رسید


      این قصه آن قدر معروف است که حتی کتاب‌های لغت نیز آن را نقل کرده‌اند . ما
      آن را از کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر نقل می‌کنیم :


      ذکر سیف عن مشایخه أن ساریة بن زنیم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من
      الفرس و الأکرادـ عظیمة و دخم المسلمین منهم أمر عظیم و جمع کثیر، فرأی عمر
      فی تلک اللیلة فیما یری النائم معرکتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم فی
      صحراء و هناک جبل إن اسندوا الیه لم یؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادی من الغد
      الصلاة جامعة، حتی اذا کانت الساعة التی رأی أنهم اجتمعوا فیها، خرج الی
      الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأی، ثم قال: یا ساریة!
      الجبل الجبل!!! ثم اقبل علیهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم
      یبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علی عدوهم و فتحوا البلد.


      جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می
      خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه ماندند که چه اتفاقی
      افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در
      حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای
      فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از
      بین ببرند، فرمانده شان آقای ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه
      و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به
      سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا
      این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم
      که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او
      از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته
      بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد


      البدایة و النهایة، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغنی ، عبد الله بن قدامه ، ج
      10 ، ص 552 و الشرح الکبیر ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فیض
      القدیر شرح الجامع الصغیر ، المناوی ، ج 4 ، ص 664 و تفسیر الرازی ، الرازی ،
      ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسیر ، ابن تیمیة ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن
      الأثیر ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6  و تاریخ الیعقوبی
      ، الیعقوبی ، ج 2 ، ص 156 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 42 –
      43 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص 384 و تاریخ ابن خلدون ، ابن خلدون ،
      ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبیدی ، ج 16 ، ص 327 .


      رود نیل تحت فرمان عمر


      فخر رازی در تفسیرش از جمله می‌نویسد :


      الثانی : روی أن نیل مصر کان فی الجاهلیة یقف فی کل سنة مرة واحدة وکان لا
      یجری حتى یلقى فیه جاریة واحدة حسناء ، فلما جاء الإسلام کتب عمرو بن العاص
      بهذه الواقعة إلى عمر ، فکتب عمر على خزفة : أیها النیل إن کنت تجری بأمر
      الله فاجر ، وإن کنت تجری بأمرک فلا حاجة بنا إلیک ! فألقیت تلک الخزفة فی
      النیل فجرى ولم یقف بعد ذلک .


      تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 .


      رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم داشت نابود می شد. آمدند خدمت عمر بن
      خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. جناب عمر بن
      خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر
      روی آن سفال نوشت  :


      اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی،
      ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن.


      بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.


      زمین از شلاق عمر ترسید !


      فخر رازی می‌نویسد :


      الثالث : وقعت الزلزلة فی المدینة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال : اسکنی
      بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک .


      وزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه
      دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: " آرام باش به اذن خدا
      " زمین هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت .


      آتش ، تحت فرمان عمر!


       الرابع : وقعت النار فی بعض دور المدینة فکتب عمر على خزفة : یا نار اسکنی
      بإذن الله فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال .


      تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 .


      یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه.
      مردم مانده بودند حیران و سرگردان که خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " ای آتش
      به اذن خدا ساکن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساکت 
      و خاموش شد .

 این نمونه کوچکی بود از غلو‌های اهل سنت در باره خلیفه دوم . اگر خدای
      نخواسته یکی از شیعیان  عین همین مطالب را در باره امیر المؤمنین یا یکی دیگر
      از ائمه علیهم السلام نقل کند ، فوراً او را متهم به غلو کرده و فتوی به کفر
      او می‌دهند .


      آهای وهابی ها ! شما چه جوابی به این مطالب دارید ؟


      در رابطه با غلو در مذهب اهل سنت نیست می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:
      «غلو در مذهب اهل سنت»
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=105